از همتون خسته ترم 😂

اینقد نگید خسته ایم...

خسته ، من بودم که تخمه افتابگردون رو با پوست میخوردم و با 

اینکه از گلوم خون میومد ولی حال نداشتم بشکنمشون

و این شد که حدود ۱۰ سال تخمه افتابگردون تو خونه ما 

کمیاب و نادر بود 😂😂😂


حالا فهمیدید خسته کیه؟؟؟ دیگه نگید خسته ایم خب؟؟؟


همین:)

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • رنگی رنگی
    • يكشنبه ۱۶ تیر ۹۸

    فازتون چیه؟؟؟

    فازتون چیه؟ 

    اقایون متاهل ، خانومای متاهل


    چرا خیانت میکنید؟؟؟ چرا طرف مقابلتون  رو دچار یه مرگ تدریجی میکنید؟

    چرا زجر میدید همو؟ اگه هم دیگه رو نمیخاید چرا ادامه میدید؟

    خانم های مجرد اقایون مجردی که با افراد متاهل دوست میشن

    به نظرم خیلی پست اند.

    به این فکر نمیکنید که چقدر ممکنه یه نفر رو ازار بدید؟

    تمام دیوار های خونشو خراب کنید؟

    مسئول تمام اشک هایی که اون زن میریزه 

    یا تمام آه هایی که اون مرد از اعماق وجودش میکشه 

    شمایید...



    از حرف هایی که دوستم زد ناراحتم. دعا کنید برا 

    حال دلش ...

    و اینکه شوهرش سرش بخوره به سنگ...


    همین :)


  • ۷
  • نظرات [ ۴ ]
    • رنگی رنگی
    • شنبه ۱۵ تیر ۹۸

    حس عجیب + عذر خواهی :)

    عجیب ترین احساس زندگیم رو دقیقا الان

    ساعت ۲:۱۲ دقیقه دارم تجربه میکنم.

    چند وقت پیش رفتم پیش یه روانپزشک

    وقتی باهاش صحبت کردم گفت که من یه نوع بیماری خفیف

    بین افسردگی و حالت عادی دارم.

    ینی بعضی مواقع افسرده ام و بعضی مواقع عادی هستم.

    و بین این دو حالت نوسان میکنم.

    خیلی برام جالب بود .

    و البته ناراحت کننده :)

    دارو نداد بهم. هیچی ... گفت نیازی نیست

    نمیدونم شاید اگه دارو داده بود الان خواب بودم

    یا حس بهتری داشتم ولی 

    چیزی که مهمه حسیه که الان دارم. بین زمین و هوا گیر کردم

    دلم میخواد گریه کنم . برای چی ؟ نمیدونم:)



    معذرت میخوام که ی مدت طولانی نبودم :)

    دست خودم نیست . نمیتونم بعضی وقتا خودمو تحمل کنم.


    بالاخره خاکستری هم یه رنگه :))


    همین :)

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • رنگی رنگی
    • جمعه ۱۴ تیر ۹۸

    مقدس:)

    چند وقت پیش رفته بودیم یه جای مقدس:)
     به دیوار تکیه داده بودم و به اونجای مقدس نگاه میکردم 
    و تو اوج آشفتگی ذهنی بودم :)

    یه خانم مسنی کنارم قران میخوند . چند بار نگاهش بهم افتاد.
    میفهمیدم که نگاهش بهم افتاده ولی عکس العملی انجام نمیدادم.

    فقط به اونجای مقدس خیره شده بودم و حالت صورتم اوج افسردگی 
    رو نشون میداد:)

    خانم مسن قرانش رو خوند و وقتی داشت میرفت زد رو شونم
    و گفت : نگرانش نباش . درست میشه. به خودش توکل کن .

    نا خود آگاه لبخند زدم . انگار خود خدا دست زده بود رو شونم
    و با لحن یک خانم مسن گفته بود هوامو داره :))

    - حال دلم داره رو به بهبودی میره:))
    - جا های مقدس جاهایی هستند که وقتی میرید اونجا حال دلتون بهتر میشه...
    یا بهتر بگم . جا هایی که خدا رو اونجا میبینی :))
    این تعریف منه :)


  • ۹
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • رنگی رنگی
    • سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۸

    عجیب:))

    اقا وقتی تو یه جمعی ازتون تعریف میکنن 

    دقیقا چه فیگوری میگیرید؟

    ۱. به افق خیره میشید

    ۲. سرتون رو میندازید پایین 

    ۳. لبخند ملیح میزنید

    ۴. روش خودتون رو دارید (تو نظرات بگید چ روشی دارید)


    احساس میکنم با این تعریفی که استادمون ازم کرد 

    و فیگوری که من در اون لحظه گرفتم

    باعث بشه تا ۱۰۰ سال اینده از 

    همه ی کسایی که ازم تعریف میکنن فرار کنم.😲 

    کم مونده بود بچه ها با چاقو و شات گان بیفتن دنبالم :))


    - عجیب دلمان هوس یک کتاب زیبا از طرف یک دوست رو کرده :)


    - حال دلم بهتر شده :)))

  • ۴
  • نظرات [ ۲۲ ]
    • رنگی رنگی
    • چهارشنبه ۴ ارديبهشت ۹۸

    زیبا نیست؟؟؟ :)

    به سعدی میگن :


    سعدی چو حورش میبری نزدیک او دیگر مرو...


    سعدی میگه :


    ای بی بصر ،  من میروم؟ او میکشد قلاب را 



    زیبا نیست؟؟؟ :)))


    - جناب سعدی خیلی رک بوده نه؟ بی بصر ها :دیییی

    - کسی تو زندگیتون هست که داره قلاب رو میکشه؟ :))

  • ۹
  • نظرات [ ۷ ]
    • رنگی رنگی
    • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۹۸

    ببخشید خالق من :)

    تمام عمرم را به توبه بگذرانم

    کفاف ناشکری امشب را نمیدهد..

    .

    .

    .

    خداجان معذرت


    پست موقت:)

  • ۱۲
    • رنگی رنگی
    • جمعه ۳۰ فروردين ۹۸

    دفتر های رنگی رنگی انبار شده :))

    با کلی ذوق و شوق میرم لوازم تحریری سر کوچه مون...

    یه عالمه وقت میذارم که کدوم دفتر از همه 

    قشنگ تره ...

    بعد از اینکه انتخاب کردم و اوردمش خونه با یه عالمه

    ذوق درشو باز میکنم تا بتونم افکارمو بریزم توش...


    هر فکری...

    چه خوب چه بد...

    اخه بعضی وقت ها افکار خوب هم فکر ادم رو اشفته میکنند :))


    ولی خودکار توی دستم خشک میشه... تمام انگیزه م یه دفعه 

    تباه میشه :))


    و بعد دفتر رنگی رنگی خوشگلم تغییر کاربری ( :)) ) میده 

    و میره جزء دفتر های عادی و معمولی...


    و این چرخه بار ها و بارها تکرار میشه . 

    و در نهایت همچنان با یک ذهن اشفته در خدمتتونم :))


    - از این دفتر های رنگی رنگی خوشگل دارید؟ ( البته اقایون فکر نکنم

    رنگی رنگی انتخاب کنند:)) )


  • ۵
  • نظرات [ ۶ ]
    • رنگی رنگی
    • سه شنبه ۲۷ فروردين ۹۸

    سخته :))

    خیلی سخته کسی که با فیلم دیدن زندگی میکرده و 

    تنها چیزی که بهش ارامش میداده فیلم دیدن بوده ،

    ۳ هفته فیلم نبینه :))


    امروز اولین روز دانشگاه .... آه .... تراژدی تلخ :دی

    دو تا کانال تو تلگرام پیدا کردم که کتاب میذاره . هم صوتی هم پی دی اف.

     خودم که خیلی دوست داشتم هر کس میخواد بگه تا لینکش رو بفرستم براش :))


    - حس خوب رو خودمونیم که بدست میاریم. :)) پس همیشه رنگی رنگی باشید .


    - بهترین اتفاقی که تو عید براتون افتاد چی بود؟ :))

  • ۶
  • نظرات [ ۶ ]
    • رنگی رنگی
    • يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸

    ای حرمت :))



    وقتی سال نوت توی حرم امام رضا تحویل میشه 

    یعنی دیگه تو این سال خبری از غم و غصه ی بیخودی نیس:))


    بابت نبودن این چند وقت معذرت

    و اینکه نشد سال نو رو زود تر به همه تون تبریک بگم . 


    حس و حال عجیبی دارم . غم و غصه نیست ولی انگار یه سری نفرت دیگه

    به دلم اضافه شده . انگار این نفرت ها رو هم تلنبار شده ، رسوب کرده ،

    سنگ شده ...

    نمیدونم چیکار کنم..


    - هنوز تو مشهدم :)) همه تون رو دعا میکنم


    همین:)


  • ۱۱
  • نظرات [ ۷ ]
    • رنگی رنگی
    • يكشنبه ۴ فروردين ۹۸
    اگه همه ی دنیا سیاه و سفید بود ، تو رنگی رنگی باش :))