چند وقت پیش رفته بودیم یه جای مقدس:)
به دیوار تکیه داده بودم و به اونجای مقدس نگاه میکردم
و تو اوج آشفتگی ذهنی بودم :)
یه خانم مسنی کنارم قران میخوند . چند بار نگاهش بهم افتاد.
میفهمیدم که نگاهش بهم افتاده ولی عکس العملی انجام نمیدادم.
فقط به اونجای مقدس خیره شده بودم و حالت صورتم اوج افسردگی
رو نشون میداد:)
خانم مسن قرانش رو خوند و وقتی داشت میرفت زد رو شونم
و گفت : نگرانش نباش . درست میشه. به خودش توکل کن .
نا خود آگاه لبخند زدم . انگار خود خدا دست زده بود رو شونم
و با لحن یک خانم مسن گفته بود هوامو داره :))
- حال دلم داره رو به بهبودی میره:))
- جا های مقدس جاهایی هستند که وقتی میرید اونجا حال دلتون بهتر میشه...
یا بهتر بگم . جا هایی که خدا رو اونجا میبینی :))
این تعریف منه :)